دل‌سروده‌های رویایی

آفتاب بیرون ز ذات خود تمنا می‌کنی؟        در درونت بنگری آن را تو پیدا می‌کنی...

بلدی؟

 

 

«بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟ 


وقت آوارگی‌ام خانه شدن را بلدی؟»*

 

مرغ دل در طلب دانه چه بی‌تاب شده


بهر آرام دلش، دانه شدن را بلدی؟ 

 

نیمی از عمر‌، که عقل از کف ما سهل ربود  

 
نیم دیگر، تو دیوانه شدن را بلدی؟ 

 

دل من جام می و میکده‌ای می‌طلبد 


مستی و ساقیِ میخانه شدن را بلدی؟ 

 

 


 

* این مصرع از علی نیاکوئی است.

نوشته های اخیر

دسته بندی ها