دل‌سروده‌های رویایی

آفتاب بیرون ز ذات خود تمنا می‌کنی؟        در درونت بنگری آن را تو پیدا می‌کنی...

بید مجنون

 

 

تک درخت بید مجنون میونِ برف سپید 


گیسوهاش یخ زده اما گرمه جونش از امید 

 

دلخوشه می‌بینه گاهی خورشیدو از پشت ابر 


توی گوش بید می‌خونه قصه‌ی طاقت و صبر 

 

می‌گه باز نسیم میاد گیسوهاشو ناز می‌کنه 


با یه فوت رو صورتش اَخمِ بیدو باز می‌کنه 

 

می‌گه بارون بهاری میاد و باز می‌باره 


گرمای تابستونو بازم به یادش می‌یاره 

 

براش از پاییز زیبا، فصل عشق و شور می‌گه


می‌گه یخ بندون میره، میاد یه پاییز دیگه 

 

گرمی جونشو بید، مدیونِ خورشید می‌دونه 


با دلِ پُر از امیدش چشم به راهش می‌مونه 

 

 

نوشته های اخیر

دسته بندی ها